آرشیو از دیدگاه شعرا

برقـع گشود و سورۀ نـور آفریـده شدیک خنده کرد؛ صبح ظهور آفریده شد بر تخته سنگ غار حـرا عـاری از قلمخطی کشید و شعر و شعور آفریده شد صـوت خدا […]

ادامه ...

مگر از قله ها پیغمبری امشب فرودآمدکه جنگل پیش پایش در قیام و در قعود آمد رسول از کوه غمگینانه برصحرا نگاهی کردکه آنجا خون زیتون زارها شرب الیهود آمد […]

ادامه ...

وقتی شکوفا شد گل امید آن روزگل های عشق و معرفت روئید آن روز در وسعت هفت آسمان غرق توحیدجبریل بذر نور می پاشید آن روز گوئی ز چشم آسمان […]

ادامه ...

ادامه ...

آفتابِ عالم آرا آفتابی می‌کندبا اشعه رنگِ دلها را شهابی می‌کند این چه دریائیست اعجازی حسابی می‌کندچشم هر بیننده‌اش را نقره آبی می‌کند خود دل است این، دلبر است این، […]

ادامه ...

ای از خدا لبزیز اقرأ یا محمّد (صلی الله علیه و آلهیا مصطفی برخیز اقرأ یا محمّد (صلی الله علیه و آله تا کی بشر را ذلّت و پستی محمّد […]

ادامه ...

چون نگنجید در جهان تاجشتخت بر عرش بست معراجش سر بلندیش راز پایه پستجبرئیل آمده براق به دست گفت بر باد نه پی خاکیتا زمینیت گردد افلاکی پاس شب را […]

ادامه ...

غزل رسالت می رسه به پایان میون محفل غار حرامدال نبوت رو سینه ی احمد نشسته با دستای خدا ترانه ی اقرا یا محمد ز آسمونا تا مکه سر زد۲شد […]

ادامه ...

توفیق نصیبم شده از یار بخوانممدّاحی دلدار کنم از دل و جانم خواهم ز خدا ای هدف خلقت هستیتا روز جزا زیر لوای تو بمانم المنهُ لله که من وقف […]

ادامه ...

من بعد از تو ای پدر لبریزِ آهمرفتی از دستِ من ای پشت و پناهم بی تو چشمم دریا شد ، تنهاییم معنی شددل خانه غمها شد وای وای وای […]

ادامه ...