آرشیو از دیدگاه شعرا

ادامه ...

روزی که قلبم داغ دار مادرم بودبابادلم خوش بود دستت برسرم بود بابادلم خوش بود هستی در بر منهستی همیشه هم پدرهم مادر من هجده بهار زندگانی ام تو بودیآری […]

ادامه ...

زمین گهواره کابوسهای تلخ انسان بودزمان چون کودکی در کوچه های خواب حیران بود خدا در ازدحام ناخدایان جهالت گمجهان در اضطراب و ترس در آغوش هذیان بود صدا در […]

ادامه ...

ای رسول رحمت غصه دار امتیادگار تو قرآن شد و عترت زیر کوه بلا قد خمیدی خیری از امت خود ندیدیبا غم فاطمه پرکشیدی فریاد یا محمدا یا سیدی یا […]

ادامه ...

دوان دوان ز فراسوی نور می آیدامین ترینِ کلیمان ز طور می آید ردای سبز رسالت به دوش خود دارداز آسمان نگاهش ستاره می بارد شتابِ پای محمد خلیل آسا […]

ادامه ...

قرار شد که بیایی و از ستاره بگوییصدای پنجره باشی و از نظاره بگویی تمام قصه‌ی دردِ هزار و یک شب ما رابدون آنکه بخوانی- به یک اشاره بگویی نشان […]

ادامه ...

ای خسرو ستوده خصالیکه همچوتوکس را نبوده قرب بدرگاه کردگار بی مدرکی حدیث نخوانم بنزد عامبی حجتی نگویم حرفی من از هزار افلاک خلق کشته بیمن وجود تولولاک شاهدیست در […]

ادامه ...

مثل بهار سر زد و قرآن شکوفه دادبا او تمام هستی باران شکوفه داد می‏آمد از قبیله مردان اهل عشق‏آن شب‏که غنچه غنچه عرفان شکوفه داد آنقدر گرم بود نفس‏های […]

ادامه ...

آن شب سکوت خلوت غار حرا شکستبا آن شکست، قامت لات و عزا شکست آمد به گوش ختم رسولان ندا بخوانمهر سکوت لعل بشر زان ندا شکست با خواندن نخوانده […]

ادامه ...

جغد کینه تو مدینه کرده هو هو بین سینهبیت مولا بیت غمها خون می باره چشم زهرا اون پیمبری که بوده دلشکستهبرای همیشه دیده هاش و بسته زار و خسته۲سر […]

ادامه ...