آرشیو از دیدگاه شعرا

قرن تب آلوده – سارا سادات باختراز غربتتان غم به خروش آمده است این قرن تب آلوده به هوش آمده استبر شیعه روا نیست که ساکت باشد خون در رگ […]

ادامه ...

دست غیبِ غیب امشب پرده از رخ برگرفتنور او تا ماوراءالملک را در بر گرفت روی ناپیدای خود را فاش در آیینه دیدپرده چون ذات خدا را روی پیغمبر گرفت […]

ادامه ...

بشنو به آیه آیه ی قرآن سرود وحیتا گَرد غم ز دل بتکاند درود وحی رگ های روح را بچکاند شراب نورجان را غریق آینه سازد شهود وحی بالاتر از […]

ادامه ...

هر کس خماری می و صهبا کشیده استخود را به زیر سایه آقا کشیده است دستی که بالهای مرا التیام دادمن را به طوف گنبد خضرا کشیده است او مهربانتر […]

ادامه ...

اقرا باسمِ… بخوان به نامش… هان!اقرا باسمِ… به نام خالق جان گفت: خواندن نمی توانم منگفت جبریل: داده او فرمان! آه! من اُمّی ام! نمی دانمگفت جبریل: ای ستوده بخوان! […]

ادامه ...

ادامه ...

غار حرا بود و مناجاتی خداییهمراه با آه و نوایی ربــَّنایی نای نیایش بود و قلب با صفاییحال امین مکــــِّه بود و های هایی آمد ندا ای آنکه مشغول دعایی […]

ادامه ...

کریم السجایا جمیل الشیمنبى البرایا شفیع الامم امام رسل، پیشواى سبیلامین خدا، مهبط جبرئیل شفیع الوری، خواجه بعث و نشرامام الهدی، صدر دیوان حشر کلیمى که چرخ فلک طور اوستهمه […]

ادامه ...

جلوه ی نور حیّ سرمد از همه سَروَران سَرآمد خاتمُ الانبیا یا احمد یا سیّدُنا یا محمّد فدای قدر و اجلال تو هر دلی گرم اقبال تو صلوات بر تو […]

ادامه ...

غار حرا بزم جنونه – آیینه دار آسمونهرسول آخر داره امشب – غزل رسالت می خونه قدم میزنه دل تو کوچه های نور مکهرسیده تا ابرا سر و صدای شور […]

ادامه ...